۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

ما بی انضباطوکرات ها

حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان در جلسه ی قوای سه گانه پرسید که چه گونه می توانیم وطن را از این وضعیت نا به سامانی که گرفتارش هست بیرون بیاوریم. آنچه او به عنوان راه های برون رفت مطرح کرد راه های جالبی نبودند. انتظار زیادی هم نیست. اما در این جلسه یک مساله ی حاشیه یی بود که می توان اش همچون نشانه یی از پریشانی درمان ناپذیر این مملکت دید:
وقتی که رئیس جمهور صحبت می کند حاضران جلسه بی وقفه حرف می زنند، با صدای بلند تایید می کنند، اعتراض می کنند و باورهای شخصی خود را در قالب جملات کوتاه و دراز در میان می آورند؛ به گونه یی که رئیس جمهور بارها خواهش می کند که اجازه بدهند او حرف های خود را بگوید. در یک جلسه ی رسمی که در آن قرار است رئیس جمهور مملکت سخنرانی کند، مخالفان و موافقان او این قدر انضباط ندارند که ساعتی بنشینند و بگذارند رئیس جمهور شان آنچه را می خواهد بگوید، بگوید. آدم فکر می کند که این مخالفان و موافقان هیچ مخالفت و موافقت اصولی و سنجیده و اندیشیده با رئیس جمهور ندارند و فقط در همان لحظه که جمله یی از دهان او بیرون می آید با خود می گویند " خوش ام نیامد/ خوش ام آمد" و آن گاه بی طاقت می شوند و شروع می کنند به غالمغال.
 برای من معنای این وضعیت این است:
ما به الزامات یک ساختار- که خودمان هم در ایجادش سهم گرفته ایم و از بقای اش حمایت می کنیم- پابند نیستیم. از همین رو به جای آن که بنشینیم و به این پروتکل ساده پابند باشیم که مثلا نباید میان سخنان رئیس جمهور ( در یک سخنرانی رسمی) دوید، با خود می گوییم: مهم این است که من همین لحظه آنچه را در خاطرم می جوشد بیرون بریزم. گور بابای انضباط.
در دیگر موارد هم معمولا همین طور عمل می کنیم: پیش قاضی می رویم اما نتیجه ی قضاوت اش را نمی پذیریم. فکر می کنیم داوری قاضی پذیرفتنی نیست مگر این که به نفع ما باشد! رعایت قانون می گوییم اما نمی خواهیم در آخر صف انتظار بکشیم و خود را به آب و آتش می زنیم که راهی پیدا کنیم که کارمان از مسیر کوتاه تری انجام شود. در ستایش دقت و درستی خطابه ها می رانیم، اما اگر در دفتر تذکره به ما بگویند که در درخواست-نامه ات فلان نام اشتباه نوشته شده و باید دو باره درخواست بنویسی فغان مان به آسمان می رود که " پدر سگ به خاطر یک کلمه به من می گوید که برو همه ی کارها را از سر شروع کن". در مقام آموزگاری همواره به شاگردان می گوییم که اگر سوالی دارند بپرسند. اما همین که شاگردی سوالی بپرسد که کمی چالش آمیز باشد ، کینه اش را به دل می گیریم و از هر راه ممکن سعی می کنیم روی اش را یا نمره اش را کم کنیم. نژاد پرستی را محکوم می کنیم اما ازاین مرده گاو بقیه ی مردم جهان – که همه چیز شان نجس است- خیلی بد مان می آید و خوب هم می کنیم که بد مان می آید؛ حق مان است. 

نمونه های دیگر بر عهده ی شما.

۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

در شناخت هزاره های کین توز و دروغ گو

اکادمی علوم افغانستان چیزی منتشر کرده به نام " اطلس اتنوگرافی اقوام غیر پشتون افغانستان". این کار علمی و ارزشمند که نتیجه ی سال ها پژوهش برجسته ترین دانشمندان افغانستان است، با قدر نشناسی بسیاری از مردمان افغانستان مواجه شد. مخصوصا هزاره ها واکنش های غیر منطقی و شرم آوری از خود بروز دادند. من خود از قوم هزاره ام، اما برخورد بسیار زشت این مردم با واقعیت های خدشه ناپذیر علمی را شدیدا محکوم می کنم.
بر اساس گزارش ها، قوم هزاره در این اطلس علمی با صفات " کینه توز، لجوج و دروغ گو" توصیف شده اند. گفته شده که هزاره ها " بین خود دشمنی عمیق دارند و اکثرا با هم در جنگ و جدال اند".
من در این جا سعی می کنم نشان بدهم که توصیفی که در اطلس مذکور از قوم هزاره شده کاملا دقیق است و حتا می توان گفت که نویسنده گان اطلس مذکور بر بعضی خصوصیت های بسیار زشت تر این مردم چشم پوشیده اند. هزاره ها هم به جای این که در برابر یافته های علمی بایستند باید بروند و همه ی کوشش خود را بر اصلاح خود متمرکز کنند. بعضی از صاحب نظران می گویند که نمی توان همه ی هزاره ها را کینه توز، لجوج، دروغ گو و اهل جنگ و جدال دانست. این شاید درست باشد، اما موضوع بحث ما بعضی استثناها نیستند. ما در باره ی هزاره ها به صورت عموم حرف می زنیم.
اگر نگاهی به تاریخ افغانستان بیندازیم، فورا آشکار می شود که هزاره ها در کارنامه ی خود چیزی جز خون ریزی، غارت گری و وحشت افکنی ندارند. هزاره ها نه فقط با دیگران پیوسته دشمنی کرده اند ، بل در میان خود هم همواره جنگ و کش مکش داشته اند. قبایل مختلف این قوم نسبت به عظمت قبیله های خود چنان تعصب دارند که حاضر اند در پای نام قبیله ی خود جان بدهند. در تاریخ هزاره ها می بینیم که حتا اعضای یک خاندان همدیگر را به خاطر قدرت کشته اند، کور کرده اند و به تبعیدهای طولانی مدت فرستاده اند. می گویند در تاریخ هزاره ها پادشاهی بوده به نام " امیر غلام علی خان". او به لشکریان خود دستور داده بود که تا می توانند اقوام دیگر افغانستان ( مخصوصا پشتون ها) را از دم تیغ بگذرانند و زمین ها و اموال آنان را مصادره کنند. در حکومت همین امیر ستمگر ِ هزاره بیش از 60 درصد قوم پشتون نابود شدند و زنان و دختران شان به اسارت برده شدند. بسیاری از پشتون ها در دوران امیر غلام علی خان مجبور شدند خانه و سرزمین خود را ترک کرده و از سرزمین های پهناور و حاصل خیز بامیان و بهسود و ارزگان به کوهستان ها ودره های تنگ و صعب العبور قندهار و هلمند و زابل کوچ کنند. هزاره های کین توز اما هنوز دست بردار نبودند و در موارد بسیاری اقوام دیگر افغانستان را از کشور بیرون راندند.
یکی از چیزهای مهمی که در کارنامه ی هزاره ها ثبت است " وطن فروشی" شان است. شاهان و امیران هزاره در طول تاریخ  همواره به خاطر ماندن در قدرت افغانستان را به قدرت های مهم جهانی فروخته اند و در همان حال بی وقفه شعار وطن دوستی و غیرت هزاره گی سر داده اند. در نیم قرن اخیر، هزاره ها نزاع های داخلی خود بر سر تصاحب قدرت را وارد مراحل تازه یی کردند. هزاره ها حزبی ساختند به نام " حزب دموکراتیک هزاره های افغانستان". این حزب پای شوروی سابق را به افغانستان باز کرد و رفته-رفته کار به اشغال مملکت کشید. از آن سو بعضی از هزاره های دیگر روابط خود با غرب و افراطی های عرب را تحکیم کردند. از دل همین روابط هزاره ها با گروه هایی چون القاعده ( به رهبری اسامه بن لادن که خود نیز یکی از رافضی ها بود)، گروه دیگری در میان هزاره ها سر بر آورد به اسم " گروه غالبان". این گروه با حمایت آی اس آی پاکستان بر افغانستان غالب شدند. اعضای این گروه صد در صد هزاره بودند و در سال های حکومت خود هزاران نفر از اقوام دیگر افغانستان را به قتل رساندند. آنان مکاتب را آتش زدند، زنان را از حق کار و تحصیل محروم کردند، آزادی های اجتماعی را نابود کردند و کشور را به تباهی کشاندند. جالب تر آن که اکثریت روشنفکران هزاره به حمایت از این گروه جنایت پیشه و وحشی برخاستند.
این گروه هزاره گی هنوز هم به شدت فعال است. اعضای این گروه همه روزه دست به انتحار می زنند و ده ها نفر بی گناه را به کام مرگ می فرستند، مکاتب را به آتش می کشند، دختران خرد سال را مسموم می کنند، مسافران را سر می برند و با هر چه نشانی از دانایی و مدنیت و آزادی داشته باشد خصومت می ورزند.
گفته می شود بعضی از هزاره های کینه توز، لجوج و دروغ گو در این روزها تصمیم گرفته اند که کتابی منتشر کنند و در آن با وقاحت تمام به مردمان دیگر کشور اهانت کنند. بر اساس گزارش ها، این هزاره ها چون بسیار کینه توز اند سعی می کنند به هر طریق ممکن با اهانت به دیگر اقوام افغانستان نفرت خود از آنان را نشان بدهند. به این هزاره ها گفته اند که این کار در شرایط بحرانی کشور زیان آور است، اما آن ها لج کرده اند. گفته می شود در این کتاب، هزاره ها می کوشند دروغ های شرم آوری سر هم کنند و به خورد عوام بدهند و از این طریق به گسترش نفرت در میان مردم افغانستان کمک کنند . هزاره ها واقعا در کثافت کاری جوره ندارند.  

۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

یک کشف ریاضی-فلسفی-معنوی- بمیرم الهی!



من صاحب کشف های بسیاری هستم و در این زمینه شاگرد صدیق افغان ام. حتما خیال کرده اید که طنز می نویسم. برای این که خیال تان را راحت ( یعنی سرکوب) کرده باشم... راستی به معنای " سرکوب" تا حالا هیچ دقت کرده اید؟ دقت کنید. بلی. برای این که خیال تان را راحت کرده باشم به روشنی می گویم که این یادداشت طنز نیست. در جایی دیدم ( خیلی خوب همان فیس بوک دیگر) که مجلس بزرگداشتی برای صدیق افغان برگزار کرده اند. می دانید که صدیق افغان مبنای ریاضی قرآن را کشف کرده و با روش علمی-فلسفی اثبات کرده که همه چیز به طور معجز آسایی به همه چیز ارتباط دارد. من در این جا به کشف های ایشان اشاره یی نمی کنم. فقط می خواهم یکی از کشف های ریاضی خودم را که پرده از یکی از اسرار جهان بر می دارد عرضه کنم. این کشف من از جهاتی مهم تر از کشف های ایشان است، اما به هیچ وجه به این معنا نیست که ما دیگر شاگرد ایشان نباشیم. و اما آن کشف:
می دانید که انگشتان هر دو دست ما 10 تا هستند. از طرف دیگر اگر عدد 9 را واژگون کنیم عدد 6 به دست می آید، اما ما آن را واژگون نمی کنیم چرا که 10 به علاوه ی 9 می شود 19 و بسم الله الرحمن الرحیم هم 19 حرف دارد. از طرف دیگر ملاحظه می کنید که دست راست ما 5 انگشت دارد و دست چپ ما نیز 5 انگشت دارد. همین طور پای راست ما 5 انگشت دارد و پای چپ ما هم 5 انگشت دارد. مجموع انگشتان دست و پای ما چند می شود؟ 20 می شود. حالا اگر 19 را که تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم است از 20 منفی کنیم عدد 1 به دست می آید. همین طور اگر 9 را پیش از واژگون کردن آن از عدد 10 منفی کنیم باز عدد 1 به دست می آید. پس اثبات می شود که خداوند 1 و یگانه می باشد. اما اگر عدد 9 را واژگون کنیم عدد 6 به دست می آید و اگر این عدد 6 را ضرب 19 ( یعنی تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم)  کنیم می شود 114 که عبارت می باشد از تعداد آیه های قرآن. حال اگر عدد 10 را با 114 جمع کنیم می شود 124 که منظور همان 124 هزار پیامبر می باشد. و این عدد 10 معجزه های بسیار دیگر هم دارد. مثلا می دانیم که تعداد آسمان ها 7 اند و اگر هر کدام از این آسمان ها را ضرب در 10 کنیم 70 تا می شوند. حالا 10 را از این 70 کم کنید میشود 60 که عبارت از عمر رسول اکرم می باشد ( البته سه سال به آن اضافه کنید که چیز نشود). 

امیدوارم سایه ی استاد بر سر ما همچنان مستدام بماند و ما به مدد نبوغ او به کشف های جدیدی نایل بیاییم که هوش از سر مرده ی آلبرت آینشتاین بپراند.  

۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

در جنگل بی شرمی


اکادمی علوم افغانستان آماری  در باره ی اقوام افغانستان منتشر کرده. در این آمار جمعیت پشتون ها 62 درصد، تاجیک ها 12 درصد، هزاره ها 9 درصد و ازبک ها 6 درصد ذکر شده اند. اقوام دیگر افغانستان به سقف 3 درصد هم نرسیده اند.
حال، سوال این است: چه کسی چنین آماری را منتشر می کند؟ پاسخ: این آمار را دانشمندانی که با جمعیت شناسی و آمار و این قبیل چیزها سر و کار دارند منتشر می کنند. پرسش بعدی : این دانشمندان چه کسانی هستند؟ پاسخ: دانشمند دانشمند است دیگر. چه فرق می کند این دانشمندان چه کسانی باشند؟
اما می دانیم که حرف بر سر افغانستان است. این یعنی این که بعید است یکی از دانشمندان ترکمن افغانستان اصرار کرده باشد که این آمار را منتشر کنیم و گر نه شهروندان افغانستان از درصدی جمعیت اقوام در این مملکت بی خبر خواهند ماند و این فاجعه یی است جبران نشدنی. در آمار منتشر شده جمعیت ترکمن ها به 3 درصد هم نمی رسد. فکر می کنید کدام تاجیک خواب آلود دست به انتشار این آمار زده و با نگاهی کاملا علمی دندان بر جگر گذاشته و در باره ی جمعیت 12 درصدی تاجیک ها هیچ حرفی نزده؟ تصور می کنید کدام دانشمند هزاره از دیدن 9 درصد به هیجان آمده و داد و بیداد کرده که حتما این آمار منتشرشود؟ یا ازبکی همان 6 درصد را غنیمت دانسته و به انتشار آمار مذکور کمر بسته است؟ پشتون ها چه طور؟
به نظر می رسد که ثبت جمعیت 62 درصدی پشتون ها در افغانستان ( در تناسب با آن اقوام دیگر) معامله ی بدی نباشد. به همین خاطر می دانیم که انتشار این آمار کار پشتون های اکادمی علوم افغانستان است. مردمان فرانسه و اوگاندا و سومالی و افریقای جنوبی شاید این را ندانند. ما پشتون ها و ازبک ها و ترکمن ها و هزاره ها و تاجیک ها و هندو ها و عرب ها و ...اما می دانیم. 

چند حاشیه ی جالب این ماجرا:
یک-کسانی که این کار را کرده اند باید آدم های جالبی باشند. حتما با خود گفته اند: این آمار را که کسی قبول نمی کند، اما ما منتشر اش می کنیم. دیگران هر چه بگویند که این آمار درست نیست، ما اعتنایی نخواهیم کرد. این آمار باید درست باشد. اگر درست نباشد که ما ضرر می کنیم. به بیانی دیگر، انتشار این آمار با این فرض صورت نگرفته که دیگران آن را به عنوان یک داده ی معتبر آماری خواهند پذیرفت. فرض همان بوده که دیگران این آمار را نمی پذیرند. اما ما اصرار می کنیم. همان زورگویی و بی منطقی معمول.
دو-فرض کنید این آمار درست باشد. اصلا فکر کنید که جمعیت پشتون های افغانستان 87 درصد کل جمعیت کشور است.  منظور از فرو کردن این آمار در چشم دیگران چیست؟ تاکید پشتون ها بر این گونه درصد ها تنها معنایی که می تواند داشته باشد این است که برای ما تعداد افراد قبیله اصل است. یعنی ما با انتخابات آزاد مخالف ایم، با پارلمان مخالف ایم، با دموکراسی مخالف ایم، با حقوق فردی و شهروندی مخالف ایم، با سپردن کار به اهل کار مخالف ایم و اساسا با هر سیستمی که بنای آن بر شمارش رمه وار افراد قبیله نباشد دشمن ایم. ملاحظه می کنید که هر بار که پشتون ها بر کثرت جمعیت خود تاکید می کنند در واقع از این بابت به صورت خودکار امتیاز می خواهند. در حالی که در یک نظام دموکراتیک تر و انسانی تر اصل بر برابری همه در برابر قانون است. اصل این است که همه فرصت برابر برای رشد و انتخاب کردن و انتخاب شدن داشته باشند. اصل شهروندی است ، نه پرجمعیت بودن رمه.
سه- نیک که بنگری این تاکید که ما بیشتر نفر داریم در واقع بسیار شرم آور است. معنای اش این است که ما رسما و علنا اعلام می کنیم که برای ما ارزش های انسانی هیچ اهمیتی ندارند و در چشم ما شایسته سالاری و قانون مداری و عدالت کاملا بی ارزش اند. ما فقط یک چیز برای عرضه کردن داریم: زور گویی بر اساس کثرت جمعیت. آیا پشتون ها واقعا می خواهند همیشه با این طرز دید در افغانستان زنده گی کنند و با این نوع نگاه شرم آور با دیگر اقوام افغانستان رابطه داشته باشند؟
 
Free counter and web stats