۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

بیایید بیایید که توهییییییین رسیده است


یک نفر در امریکا فیلمی ساخته و در آن به مسلمانان و پیامبر اسلام توهین کرده. مهم نیست که این فیلم اصلا فیلم نیست و از هیچ جهت کیفیتی ندارد. یعنی این واقعیت که اگر به هر کودک دوازده ساله یی یک کمره ی فیلم برداری بدهی می تواند چنین فیلمی بسازد، اصلا مهم نیست. این هم هیچ اهمیتی ندارد که همه ی آدم های با عقل امریکا این فیلم مزخرف را پوچ و بی ارزش دانسته اند. این ها مهم نیستند. آنچه دل آدم را به درد می آورد سکوت جانگزای ملت غیور افغانستان است که این دفعه غیرت را مثل یک جوراب پشمی پوشیده و نشسته چرت می زند. من دیشب با این امید به خواب رفتم که فردا که خبرها را ببینم حد اقل بیست نفر افغان به خاطر این فیلم شکم های همدیگر را دریده باشند. امروز صبح دیدم که هیچ خبری نشده.
اوهوی! حی علی السلاح! شما را چه شده؟ مگر شما به خود قول نداده بودید که هر بار که یک آدم کله خر در جایی به دین شما توهین کرد به جاده ها و بازارها بریزید و با مشت و لگد به جان همدیگر بیفتید؟ این بار چه شده؟ نه نعره ی تکبیری، نه آتش زدن دکانی، نه ستون ِ دود به هوا کردنی. از مردمان "بهارستان"- یعنی مسلمانان کشورهای عربی- یاد بگیرید. می دانم نمی گذارند دست تان به سفارت امریکا برسد. مهم نیست. یک خوراکه فروشی لوکس پیدا کنید که دروازه اش شیشه یی باشد. شیشه اش را بشکنید و تمام مواد خوراکی اش را بیرون بیندازید. تکسی که زیاد است. یکی دو تای شان را به آتش بکشید. صاحبان شان را هم زیر مشت و لگد بیندازید. همه با هم فریاد بزنید که آن کسی که فیلم توهین به پیامبر را ساخته باید فورا دستگیر و اعدام شود. بی کار نمانید. در همان حال که فریاد می زنید آن ماشین شیر یخ فروشی را هم چپه کنید؛ خیلی فایده می کند. تربوزها و خربزه های فلان کاکا را بزنید که از سر کراچی بریزند و لول بخورند. لول خوردن شان بهتر از لول نخوردن شان است. هر کس لطفا کاری بکند. موجیم که آسوده گی ما عدم ماست.
مرا ببین که چه رویاهایی در سر دارم. امروز باید خون گریست. ملت از کار رفته. سابق اگر کسی می گفت که آن حرف "میم" که بر سر نام حضرت محمد است همان میمی است که با آن میخانه را هم می نویسند، ملت گرگردراغ پرور افغانستان حد اقل پنج شهر را به آتش می کشیدند. حالا دیگر از این چیزها خبری نیست.
البته من کاملا امید خود را از دست نداده ام. می دانم که دیگ مردها دیر به جوش می آید، اما وقتی به جوش آمد تا ده- بیست نفر از همین مردها را قیله قیله نکند کجا از جوش می نشیند. یک دفعه دیدید که یک قهرمان ملی از عمق ِ ناف خود فریاد زد که ایهاالمسلمون! من بازارکی یافته ام که در یک طرف اش راسته ی شیشه فروشی است ودر طرف دیگرش راسته ی پطرول فروشی و ایضا شنیده ام که یک یهودی به پیامبر اسلام توهین کرده و یک لاری پر از سنگ هم در وسط بازارک ایستاده و فدای تقدیر شوم که امروز در جیب من گوگرد هم هست! آن وقت دیدید که قیامت بر پا شد و مسلمانان افغانستان در میان همه ی مسلمین جهان مقام اول را از آن خود کردند.

می گویند که چند شب پیش در کابل کسی یکی از دوستان عزیز خود را میهمان کرده بوده و برای او غذاهای رنگارگ پخته بوده و می دانید دیگر. آن وقت در نیمه های بخور بخور میزبان کاسه ی آشی را به طرف میهمان می لغزاند ( از روی سفره ی منقش به تصاویر کبک و آهو و تیهو و طاووس و سیب و کیله و شفتالو) و به او می گوید: " بفرمایید ازاین هم بگیرید". میهمان در کمال ادب جواب می دهد که آش را خوش ندارد. ناگهان میزبان کارد مخصوص چاک کردن تربوزهای هفت سیره را بر می دارد و بر میزبان حمله می کند و او را با هشتاد ضرب از پا در می آورد و در جا اعلام می کند که هان توهین به آش و هین هم سزاش.
(نه، نه، این داستان آخری به کلی دروغ است. ملت ما متمدن تر از آن است که سر آش چاقو بکشد).  

۱۵ نظر:

غلام نبی افضلی گفت...

سلام بر استاد عزیز، هاتف جان،

عجب تصویری، به به.

دور شوید، دور شوید که شعرم آمده!!!

ای مصور عکس یارم را بگیر
وقت را از کف مده ننمای دیر
عکس یارم را به قاب عقل نه
تا تماشایش نمایم سیر سیر

غلام نبی افضلی گفت...

این دفعه غیرت را مثل یک جوراب پشمی پوشیده و چرت می زند.

حی علی السلاح!

ملت گرگردراغ پرور افغانستان.

جادوی قلم این مرد توان مند در آن است که ایشان در ضمن در آوردن تصاویر دل انگیز از صورت یک قضیه به تر کیبات نو پناه می برد. این استعدادی است که در دیگران کم تر دیده میشود.

قیله قیله؛ خورد کردن چیزی با چاقو، بیش تر در مورد گوشت بکار میرود، شرحه شرحه.

گرگر دراغ، به ضم (گ)، و یا گورگور دراغ، رعد و برق.

R A N A گفت...

Nice
So don't you see this as a sight of a positive trend that this time people didn't react like always?
(sorry for the english, as I am at work I don't have Farsi font now)

شب ستا گفت...

هوای گرم و طالب اگر بگذارد!

ناشناس گفت...

نوشته های به آدم حال می دهد.همیشه سبز باشی.

مهدی گفت...

شاید معجزه ای شده باشد. شاید دیګر صدای ګرګردراغ را نشنویم ... شاید مردم بخود امده باشن ! اینچنین - راه را بر تو بندیدم- من نمیدانستم . آرزوهایت را بلعیدم ، من نمیدانستم . مرمی ام ګلو ها و سینه ها بشکافت ، غم را هدیه ات کردم من نمیدانستم . حق را از تو ګرفتم حقوق ات را خوردم ، صدایت را نشنیدم، فریادت برای آزادی را نادیده ګرفتم ، در حالیکه من وحشت افګن بودم و تو صلح پسند و طالب هدایت من ! کاش میدانستم بهشتی را که میجویم در این دنیاست ُ فقط باید عاری از بدی ها بود ، مشکل است ؟.. کاش می دانستم ، دیګران هم هستی دارند ! شاید پشیمانی دست داده .... ...آیا ممکن است یکی از برادران رنجیده و یا ناراضی(در بعد وسیعتر) چنین فکر ی کند؟

ناشناس گفت...

جالب قضیه اینجا است که ان سفیر کشته ای شده ای لیبی ، کسی بود پیروزی مخالفین قذافی و با دموکرات های سلفی را فراهم ساخت. ایشان در طرح حمله به قذافی توسط ناتو نقش اساسی داشت.

من یادم است که در ان موقع همین سلفی ها پرچم فرانسه در دست پیشاپیش طیاره های ناتو می دویدند و هی ازادی ازادی و دموکراسی دموکراسی می کردند.

منتظر باشید، ملت افغانستان هفته فهم است اما اگر فهمید محکم می فهمد.

سلیم

سخیداد هاتف گفت...

RANA,
چند روز صبر می کنیم و این سکوت هموطنان من را به فال نیک می گیریم. اما تجربه ی من می گوید که از سکوت ملت سر به فلک کشیده ی ما خیلی زود نباید سرخورده شد. هنوز امید!ی هست.

خلیل پژواک گفت...

عجب تجربه ی هاتف عزیز. شک نکن که گرگردراغ افغانی در راه است. امروز لطیف پدرام این ابر مرد روشنفکری و سیاست و کیاست و ازین چیزمیزا، خواست که پیمان استراتژیک ماباآنها لغوشود ویادستکم به حالت تعلیق در آید. کم کم مجلس و نماینده گان و ... به این قوغ هاپف می کنند تابتوانندبلکه شعله ورتر ازپیشش سازند. ولی من که درلیلیه ام این سکوت اهالی شرعیات عجب مایه تعجبم شده. پیشتر می خواستندیک دانشجو که نمی فهمم چه گفته بود را نزدیک بکشند و حالا خودرا به بیخبری انداخته اند. الایاای حال، من امیدوارم این شیران افغان دست به کارشوند و آبروی ماپیش مرسی مصری نریزانند.

ناشناس گفت...

محترم هاتف سلام

من در زندگی ام به این نتیجه رسیده ام که انتقاد از دیگران خیلی اسان است اما از انقاد از خود بسیار سخت است.

مثلا شما از هر فرصت استفاده می کنید که تندروان پشتون و ... را بکوبید و خوب هم می کوبید. اما در قبال بنیادگرایان و تندروان مردم خودت خپ و چپ استی. مثلا من در حیرتم که چطور شلاق خوردن یک دختر شانزده ساله در جاغوری که زادگاه تو است ، اصلا توجه شمارا جلب نمی کند اما کشته شدن سفیر امریکا در شاخ افریقا شما را به واکنش وا می دارد.

داستان این شلاق زدن به دست ملاهای محلی، در اکثری مطبوعات افغانستان بر امد و محال است که شما ان را ندیده باشید. اما چون ملاهای خود تان انجام داده اند خیراست و شاید ان هم از پیشرفت تحصیل و دانش در جاغوری و هزارجات باشد.

رسول

سخیداد هاتف گفت...

رسول گرامی،
من چیزی در این مورد نوشته ام و همین روزها منتشر می کنم. چرا اول پیش داوری می کنید و بعد منظور تان را بیان می کنید؟ در ضمن اگر نوشته های مرا در گذشته هم خوانده باشید واکنش من معمولا فوری نیست. سعی می کنم اول بفهمم که چه کار شده و بعد در باره ی ابعادش فکر کنم و بنویسم. شادکام باشید.

شب ستا گفت...

فکر می کردم مردم کمی سر عقل آمده اند. شما بی خود امیدوار! نبودید. تجربه ی تان هم که گرانبهاست.

ناشناس گفت...

http://taand.com/index.php?mod=article&cat=taandd&article=35716


د ناټو په بمبارۍ په لغمان کې ۸ ښځې ووژل شوې

Esmael Darman گفت...

من قصۀ آش را جدی گرفتم.

اسماعیل

ناشناس گفت...

Dear Mr Haatef!

I really enjoyed this article after reading it carefuly... To me you are agreat writer who can simply express the reallity of the current situation in the minds of the majority of people in Afghanistan.

You have always been a very sympathatic person as I remember those early days you been writing some poets...

May suzam choon aatash may suzam
May giriam choon daria may giriam.

Az jangal may ayam sar paeen

Az ghussa dil bala may giriam.....

Regards

Sadiq Sadiqi

 
Free counter and web stats