۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

روشنفکر در زمین

در یادداشت قبلی نوشته بودم که روشنفکر ِ بد هم روشنفکر است و این بر یکی از دوستان گران آمده بود. گفته بود که " روشنفکر بد نمی تواند روشنفکر باشد، روشنفکری از ابتدا در غرب و حتی در افغانستان با نوعی از ارزش های خاص مدرن یا فرامدرن همراه بوده ... . روشنفکری بیشتر یک صفت است که بر ارزشهای خاصی مانند فکر انتقادی،انسان گرایی، ازادی گرایی، عدالت و ... اطلاق می گردد. نمی توان چیزی را به عنوان عدالت بد یا درستکار بد یا خوب بد را یافت".

در این مورد نکته یی را عرض می کنم :

من هم از بعضی تعریف های بسیط و سر راست روشنفکری مطلع ام. اما بسیاری از این تعریف ها چیز زیادی در مورد " آدم ِ روشنفکر" نمی گویند. مثل این است که آدم بگوید دوا آن چیز ِ خوب است که آدم را صحت مند کند. این تعریف خوبی است. دوا را برای همین مصرف می کنند که آدم را از بیماری نجات بدهد و صحت مند کند. به صورت متعارف هیچ کسی با این نیت به دوا خانه نمی رود که از آنجا چیزی بخرد و بخورد تا مثلا خوب سردرد شود. اما همین دوا با همین تعریف در متن یک تناسب پیچیده ی عملی صاحب ِ صفات و کارکردهایی می شود که در تعریف اولیه اش از آن ها خبری نیست. اندازه ی مصرف این دوا ، تاریخ مصرف اش ، وقت روزانه ی مصرف اش ، ترکیب شدن اش با دواهای دیگر ، یافته های جدید علمی در مورد خصوصیات آن و کیفیت اثر گذاری این دوا بر همه ی ملاحظات دیگر در وجود بیمار این دوا را در متن یک تناسب ِ پیچیده می گذارد. به همین دلیل اگر دو نفر الف و ب سردرد داشته باشند ، طبیبان سخت گیر اجازه نمی دهند که فرد ِ ب از دوایی استفاده کند که برای فرد الف تجویز کرده اند.

روشنفکر را هم می توان در مقام تعریف با بهترین صفات توصیف کرد. اما به محضی که پا را از عالم ِ تعریف بیرون بگذاریم با شبکه ی پیچیده یی از مناسبات اجتماعی روبرو می شویم . اکنون بنا است که هم خود روشنفکر به عنوان یک آدم و هم صفاتی که به او داده ایم وارد این شبکه شوند. همین تفکر انتقادی را بگیرید: کسی به عنوان یک روشنفکر که فکر می کند باید از تمام ظرفیت عقل ِ نقاد ِ خودبنیاد ِ خود استفاده کند شروع می کند به زیر و رو کردن سراسر نظام اعتقادی و فرهنگی مردم جامعه ی خود. هیچ سنگی را سر جای خود باقی نمی گذارد. همه چیز را معاینه می کند و هرگز از نقد و تشکیک باز نمی ایستد. در بیان باورهای خود هم صراحت بسیار به خرج می دهد و در هیچ شرایطی ذره یی هم از مواضع خود کوتاه نمی آید. این روشنفکر را مقایسه کنید با روشنفکر دیگری که از این که مردم برای تصمیم گیری های شان استخاره می کنند به خروش نمی آید. او بعضی سخنان را به این دلیل نمی گوید که فکر می کند وقت شان نرسیده و بر بعضی اعتقادات غیر مدلل مردم به این خاطر صحه می گذارد که فکر می کند " معنای" آن باورها برای مردم اهمیت دارد . این ها هر دو روشنفکر اند. گیرم که ما فقط یکی از آنان را به پسند خود نزدیک تر بیابیم. یا روشنفکری را در نظر بگیرید که حاضر است جان اش را بر سر آرمان عدالت خواهی و آزادی طلبی بگذارد. این روشنفکر را در کنار روشنفکر دیگری بگذارید که فکر نمی کند بهترین روشنفکر روشنفکری است که شهید شده باشد. این روشنفکر هم عدالت می خواهد و آزادی می طلبد ، اما دوست ندارد کودکان اش به خاطر آرمان های بلند او بی آب و نان باشند.

می بینیم که آن خصوصیاتی که برای روشنفکر بر می شماریم هم در متن ِ زنده گی هر روزه و در چارچوب یک تناسب پیچیده ی اجتماعی پیچ و تاب های بسیار بر می دارند.

این که بگوییم روشنفکر بد اصلا روشنفکر نیست ، مشکلات ظریف دیگری هم دارد که فعلا بماند و من پارسال در نوشته ی دیگری با عنوان " روشنفکر همچون کیمیا" به بخشی از این مشکلات پرداخته بودم. آن نوشته را می توانید در آسمایی بخوانید.

۲ نظر:

بیکار 3 گفت...

باز باید بر گردم به قصه قدیمی روش و مبنا و استدلال که شما ندارید. همین یادداشت در مورد روشنفکری را بر یک مثال در مورد دارو که اساساً هیچ ربطی به موضوع ندارد و مع الفارق است، بنا کرده یی!آخر به نتیجه رسیده اید که «روشنکفر بد» هم وجود دارد، مشخصه هایی که بر شمردید بیشتر درجه روشنفکری را نشان می دهد و گزاره عکس آن را ثابت نمی کند.

روشنفکری، نگاه انتقادی یا لیبرال گرایی یا انسان گرایی یا هر صفت دیگر در یک طیف از حداقل تا حداکثر آن می تواند وجود داشته باشد. اگر یک روشنفکر به هیچ کدام از آرمان های روشنفکری باور نداشته باشد، خوب دیگر روشنفکر نیست مثل این که اگر یک مسلمان به هیچ یک از باورهای اسلامی اعتقاد نداشته باشد و حتی در وحدانیت خدا و محمد فرستاده او تردید کند بدیهی است، دیگر او مسلمان نیست، آیا می توان یک مسلمان کافر را یافت؟ ها ها ها ...الخ

آن نوشته شما در آسمایی را همان وقت خوانده بودم، راستی نمی توان روشنفکر آن گونه که انتظار است را به آسانی یافت و شمارشان اندک خواهد بود. اما درجاتی کم یا زیاد از روشنفکری و گرایش به آرمان های آن در همه مردم هست.

سخیداد هاتف گفت...

بیکار 3 عزیز
- مثال ها مثال اند و برای فهم منظور اصلی کمک می کنند. به مثال ها از این زاویه باید نظر کرد و گرنه تقریبا همه ی مثال ها مسخره اند.
- بلی ، مسلمانی که هیچ مسلمانی را قبول نداشته باشد مسلمان نیست و روشنفکری که هیچ چیز روشنفکری را قبول نداشته باشد روشنفکر نیست. بحث این نبود. بحث این بود که حتا وقتی که از این آستانه عبور می کنیم ( یعنی وقتی که می شود کسانی را مسلمان و روشنفکر دانست) ، هنوز کار ما تمام نیست. زنده گی بسی پیچیده تر از آن است که بتوان اش در دو سه قالب بسیط همچون مسلمانی و روشنفکری فشرد. در درون همین تناسب های پیچیده است که روشنفکر واقعی ( و نه ایده آل و تخیلی) پیدا می شود و " روشنفکر ِ ِ در واقع" می تواند بد هم باشد. ما ملای بد داریم ، مسلمان بد داریم ، چرا نمی توانیم روشنفکر بد داشته باشیم؟ مسلمان ِ کافر نداریم ، اما مسلمان ِ بد داریم. موتروانی که اصلا راننده گی نداند نداریم ، اما موتروانی که بد راننده گی کند داریم. نمی دانم چرا هضم این معنا این قدر مشکل است؟ شاید به خاطر این که نمی خواهیم از تصویر مالوفی که از روشنفکر داریم فاصله بگیریم.
شادکام باشید.

 
Free counter and web stats